
حال كه تصميم نهايي مبني بر جدا شدن والدين از يكديگر شده، به راستي اين امر چه عواقبي را براي خود آنان و چه مشكلاتي را براي فرزندانشان در بر خواهد داشت؟ هر چند طلاق همواره مراحل قانوني خود را طي مي كند و يك سير منطقي را دنبال مينمايد، اما بسياري از وجوه احساسي آن در بيرون از جلسه دادگاه خودشان را نشان مي دهند. والدين موظفند تا با آموزش هاي لازم در زمينه تاثيرات سوء آن، هم در مورد خود و هم در مورد فرزندانشان آشنايي پيدا كنند.
زمانيكه سخن از در نظر گرفتن حقوق فرزندان و طرز برخورد با آنها به ميان مي آيد، بايد مراقب بود تا هيچ گاه قوانين زير از ذهن دور نشوند: تنها افرادي كه در بطن ماجراي طلاق گرفته اند، اما با اين وجود باز هم به فرزندان خود علاقمند هستند، پدر و مادر ميباشند. در حاليكه وكلا، قضات، مشاوران اجتماعي و مسئولان بهزيستي از هيچ تلاشي براي يافتن علايق كودكان كوتاهي نمي كنند، تنها والدين هستند كه بر اساس عشق لايزال خود مي توانند تصميمات صادقانه اي در جهت رشد و ارتقاي آنها بگيرند. به علاوه پدران و مادران همراهان هميشگي هستند كه : 1) حتي زمانيكه طلاق قطعي شده و به مرحله اجرا در مي آيد، باز هم در كنار فرزندان خود باقي مي مانند و به آنها عشق مي ورزند؛ 2) پس از جدايي به اندازه كافي در كنار آنها باقي بمانند تا بتوانند تاثيرات سوء طلاق را بر روي آنها از نزديك مشاهده كنند؛ 3) و نهايتا اين قدرت و اختيار را دارند تا تصميمات مهم را در مورد فرزندانشان اتخاذ نمايند.
خوشبختانه تفاوت كمي ميان فرزندان طلاق و كودكاني كه در كنار هر دو والدين خود زندگي مي كنند، وجود دارد. به همين دليل چندان دور از تصور نيست كه پس از طلاق كودك از نظر روان شناسي همچنان به رشد طبيعي خود ادامه دهد و با سلامت نسبي پرورش پيدا كند. البته بايد توجه داشته باشيد كه اين امر يك نتيجه گيري كاملا كلي است و ممكن است در موارد اختصاصي نتيجه با آنچه در اين قسمت ذكر شد به طور كلي متفاوت باشد.
مسئله ديگري كه در اين قسمت بايد مورد توجه قرار داد، اين است كه آيا تغييرات ايجاد شده در رفتار كودكان صرفاً به دليل ماهيت طلاق و جداشدن والدين از يكديگر صورت مي پذيرند، يا اينكه به دليل مناقشه هايي است كه در خانه از نظر آنها مي گذرد. به عبارت ديگر آيا مشكلات فرزندان برخاسته از تغيير در سيستم بنيادين خانواده است، يا اينكه تنها پي آمد درگيري هاي پي در پي، تنش هاي اقتصادي، و مراقبت هاي ناكافي است؟ اگر مبنا را بر روي كشمكش ها و درگيري هاي خانوادگي و نه جدا شدن پدر و مادر از يكديگر بگذاريم، آنگاه بايد اذعان داشت كه تاثيرات سوء آن شايع تر شده و منطقه وسيع تري از مشكلات را به خود اختصاص مي دهند. البته اگر بنا را بر اساس چنين فرضيه اي استوار كنيم، تئوري ديگري مطرح خواهد شد: در خانواده هايي كه پدر و مادر در كنار هم زندگي مي كنند نيز ممكن است فرزندان شاهد جر و بحث و مشاجره هاي گاه و بي گاه باشند؛
چه كمكي از دست والدين مطلقه بر مي آيد
والدين بايد چه كاري انجام دهند
در مورد طلاق با فرزندان صحبت كنيد
اگر آنها به اندازه كافي بزرگ شده اند و معنا و مفهوم زندگي مشترك را درك مي كنند، مي توانيد با ديدي باز وضعيت موجود را برايشان توضيح دهيد. سن فرزندان، تعيين كننده طرز بيان و نوع مطالبي است كه در طي گفته هاي خود بايد به آنها اشاره داشته باشيد.
كودك را نيز در جريان امور قرار دهيد:
سعي نكنيد از زير بار مسئوليت هاي خانوادگي خود شانه خالي كنيد. نقش هاي قبلي خود كه قبل از طلاق نيز وجود داشته اند را به دست فراموشي نسپاريد.
چيزي بيش از يك حمايت معمولي به آنها ارائه دهيد
ميزان حمايتي كه زن و شوهر هر يك در فرآيند هضم جريان طلاق از محيط بيرون دريافت مي كنند، تاثير بسزايي بر روي حس مسئوليت پذيري آنها در قبال فرزندانشان دارد. تحقيقات گوياي اين مطلب هستند كه 30 درصد از خانم ها و آقايون پس از جدا شدن از همسرانشان دچار افسردگي مي شوند. اگر در يك چنين شرايط بقرنجي قرار گرفتيد، مي توانيد به دنبال پشتيباني و حمايت از جانب اقوام، دوستان، مراكز مشاوره اجتماعي و....باشيد. البته بايد بدانيد كه تاثيرات سوء طلاق حتي منابع حمايت شما را نيز تحت الشعاع قرار مي دهند. دوستان و خانواده ممكن است به دليل ثبت تجربه طلاق در زندگي از شما فاصله گرفته و تمايل چنداني به ساپورت فرزندان شما از خود نشان ندهند.
ارتقا توانايي هاي فردي
قابليت ها و مهارت هاي شخصي والدين، ارتباط مستقيمي با توانايي حمايت آنها از فرزندانشان دارد. پژوهش هاي اخير به پدر و مادرهاي تازه طلاق گرفته پيشنهاد ميكند كه: 1) توانايي خود را در عرصه شغلي ارتقا بخشند (شغل جديدي را شروع كنند)؛ 2) گرايشات سنتي خود را در مورد سكس تغيير دهند ( اين امر به آنها كمك مي كند تا به وسيله اراده با احساسات منفي مقابله كرده و آنها را تغيير دهند)؛ 3) توانايي هاي فردي خود را به منظور ايجاد روابط جديد اجتماعي افزايش دهند؛ 4) در صدد ادامه تحصيل برآيند ( شايد اين امر از نظر اقتصادي چندان مقرون به صرفه به نظر نرسد)؛ 5) درآمد خود را افزايش دهند ( طلاق معمولا باعث مي شود تا نحوه زندگي از نظر كيفي، از استاندارهاي معقول فاصله بگيرد، به ويژه براي خانم هاي خانه داري كه پس از مدت ها مجبور مي شوند از خانه، وارد محيط جديد كاري بشوند)؛ 6) از نظر احساسي خود را متحول كنيد و عواطف دروني تان را رشد دهيد؛ 7) با يك نيروي تازه در صدد جبران گذشته برآييد و سعي كنيد سلامت عاطفي خود را از نو بدست آوريد ( ارتباط مستقيمي بين ميزان آسيب و توانايي افراد در وقف دادن خودشان با شرايط جديد وجود دارد). هر چه والدين سريعتر و راحتتر بتوانند خود را با شرايط موجود وقف دهند و سريعتر بهبودي حاصل نمايند، اين روند در فرآيند بهبودي فرزندانشان نيز تاثير گذاشته و آنها را قادر مي سازد تا زودتر به شرايط آرماني پيش از طلاق باز گردند.
تعريف تازه از نقش هاي والدين
كودك بايد به طور كامل در جريان امور قرار گرفته و تغيير و تعديل در نقش هاي خانوادگي والدينش را به درستي درك كند، او بايد بداند از اين پس چه كسي، چه نقشي را به عهده خواهد داشت. چه كسي آشپزي مي كند؟ و اين كار را چه زماني مي تواند انجام دهد؟ كداميك از آنها از اين به بعد او را از كلاس فوتبال به خانه بر ميگردانند؟ و ... البته پيش از اينكه اينطور مسائل را با فرزندان خود در ميان بگذاريد، ابتدا خودتان بايد بر سر آنها به توافقق دست پيدا كنيد. يكي ديگر از مواردي كه به واسطه طلاق تحت الشعاع قرار مي گيرد مقوله نظم و انضباط است. چه كسي تصميمات نهايي را مي گيرد و چگونه آنها را به مرحله اجرا خواهد گذاشت؟ بايد دانست، يكي ديگر از مضرات طلاق از اين قرار است كه توقع و انتظارات معقول پدر و مادر از فرزندان كاهش پيدا كرده و به همين دليل تمايل كمتري براي گفتگو با آنها از خود نشان مي دهند و چندان رقبتي به برقراري ارتباط ندارند. مي بايست تلاش كنيد و تا آنجا كه مي توانيد انتظارات خود را با موارد مشابه آن در پيش از طلاق مطابقت دهيد. اگر نسبت به رفتار فرزند خود بي توجهي كنيد و روي او كنترلي نداشته باشيد، در آينده شاهد تاثيرات زننده اين بي توجهي بر روي خصوصيات اخلاقي كودك خود خواهيد بود.
ايجاد سازگاري ميان كودك و همسالانش
كودكان معمولا از قضيه طلاق پدر و مادر خود خجالت مي كشند و از درميان گذاشتن اين موضوع با هم سن و سال هاي خود به شدت مي هراسند. فرزند شما چگونه ميتواند اين موضوع را با همسالان خود مطرح كند؟ اين امر چه تاثيري در رابطه او با جمع دوستانش مي گذارد؟ آيا مجبور مي شود دوستان قبلي خود را ترك كرده و در پي يافتن دوستان جديدي برايد؟ لازم به ذكر است كه نقش والدين در تفهيم اين تغيير ناگهاني به فرزندان از اهميت ويژه اي برخوردار است.
آسيب هايي كه در پي تشخيص اشتباه والدين در ازدواج پديد مي آيد:
زن و شوهرهايي كه از يكديگر جدا مي شوند، به درستي مي دانند كه خودشان جزء تنها افرادي نيستند كه نتوانسته اند زندگي مشترك موفقي را دنبال كنند؛ اما بايد اين مطلب را نيز در نظر داشت كه عواقب طلاق فقط محدود به زن و مرد نمي شود، بلكه كل خانواده را در بر مي گيرد. آيا كودك شما هم مي تواند قبول كند كه مبحث طلاق براي بسياري از افراد ديگر در سطع جامعه عموميت دارد؟ پدر و مادر بايد به عمق آثار طلاق در فرزندان خود بينديشند و همواره راههاي مكالمه و گفتگو و ارتباط متقابل با فرزندانشان را باز نگه دارند.
پذيرش ازدواج مجدد پدر و مادر:
اگر يكي از والدين و يا هر دوي آنها تصميم به ازدواج مجدد بگيرند، الزامي است پيش از اينكه دست به هر گونه اقدامي بزنند، تاثيرات بالقوه اين امر بر روي كودكان را در نظر گرفته و پيشاپيش خود را براي رويارويي با آنها آماده سازند.
مواردي كه والدين بايد حتي الامكان از آن اجتناب ورزند
مشاجره و كشمكش:
كودكان به مشاجره هاي پس از طلاق به مثابه نوعي تفرقه نگاه مي كنند و اين مسئله سبب مي شود ميزان آسيب ديدگي آنها از اين تعارض خانوادگي افزايش پيدا كند.
ناسازگاري بيشتر والدين:
پس از طلاق، انتظارات والدين از فرزندان خود نسبت به گذشته تغيير پيدا مي كند. به علاوه آنها تصور مي كنند كه نبايد اجازه دهند فرزندشان بيش از اين از نظر احساسي آسيب ببيند، به همين دليل در نحوه منطقي انجام وظايف پدري و مادري خود خلل ايجاد كرده و با ديد عاطفي و احساسي با قضيه برخورد مي كنند. آنها بايد مطلع شوند كه اگر تنها به خاطر حفظ سلامت رواني كودكانشان هم كه شده، بايد از نظر تربيتي، يك محيط كاملا پايدار و با ثبات را ايجاد نموده و براي نگهداري و مراقبت فرزندان خود از تكنيك هاي موثر و علمي بهره بجويند.
حمايت كمتر از فرزندان:
كودكان پس از طلاق نياز به حمايت عاطفي بيشتري نسبت به گذشته پيدا مي كنند. متاسفانه چنين نيازي درست مصادف مي شود با موقعي كه مدت زمان وجود پدر و مادر در كنار بچه ها كاهش پيدا مي كند . آنها بايد تا آنجايي كه مي توانند تلاش كنند تا نيازهاي روحي و عاطفي كودكان خود را برآورده سازند.
استفاده ابزاري از كودك بر عليه همسر:
متاسفانه در حين طلاق، خانم ها و آقايون درگير جنگ هاي عاطفي با يكديگر ميشوند. هنگاميكه خشم و خشونت بر آنها مستولي مي شود، حاضرند تا هر كاري كه از دستشان بر مي آيد براي مقابله با طرف ديگر انجام دهند. در اين شرايط هيچ قرباني ديگري بهتر از فرزندانشان را پيدا نمي كنند. ابراز خشونت وجوه متفاوتي دارد كه ميتواند شامل موارد زير نيز باشد: نسبت دادن صفات نا مناسب به كودك، سلب كردن حقوق مسلم او، اهانت و تهديد هاي بيجا و بي مورد و غيره. اين امر كودك را در موقعيت روحي نامطلوبي قرار داده و سبب مي شود تا احساس ناكامي عاطفي و اضطراب غير قابل وصفي در او ايجاد شود.
دو گانگي و تغيير مالكيت در والدين
گاهي اوقات يكي از طرفين، براي خوار كردن طرف مقابل، او را در نظر فرزند كوچك ميكند و دست به تحقير جايگاه اجتماعي او ميزند. با استناد به دلايل روان شناختي، جدايي فرزند و ايجاد فاصله ميان او و پدر يا مادر مسئله خوشايندي نبوده و عواقب خطرناكي را در آينده و حال او به وجود خواهد آورد.
فاكتورهاي كلي موثر بر ميزان آسيب
مطالبي كه در اين قسمت از نظر شما خواهد گذشت، حالت كلي داشته و تقريبا به صورت تعميم داده شده بيان شده اند. شايد برخي از آنها راجع به يك موضوع خاص صحت داشته باشند ولي براي شرايط مشابه ديگر، صادق نباشند.
كيفيت رابطه
اگر ارتباط فرزند با پدر و مادر در سطح بالايي باشد و از نظر عاطفي وابستگي شديدي نسبت به آنها داشته باشد، پس از طلاق، آسيب هاي بزرگتري متوجه او خواهند بود. تصور عام از اين قرار است كه اگر فرزند بتواند در جريان طلاق، ارتباط مناسبي با يكي از والدين خود برقرار كند، آنگاه آسيب كمتري ديده و از ضرر و زيان مشاجرات خانوادگي در امان خواهد بود. اما "لاتزك" و همراهانش بر طبق بررسي هاي علمي كه در سال 1996 انجام دادند، به اين نتيجه رسيدند كه اين باور از ديدگاه علمي، هيچ گونه جايگاهي ندارد و كودك مي بايست با هر دو نفر (يعني هم پدر و هم مادر) رابطه مناسبي برقرار كند.
مهيا كردن محيط خانه
سن كودك نقش مهمي را در برداشت او از طلاق بازي مي كند. همچنين محيط خانه نيز درك او را نسبت به موضوع جدايي تحت الشعاع قرار مي دهد. تحقيقات حاكي از اين مطلب هستند كه تعداد بسياري از كودكان، محيط خانه را حتي پيش از طلاق، رضايتبخش تصور مي كنند و به آن علاقه دارند. پژوهشگران بر اين باورند كه اگر كودك، به غلط محيط ناخوشايند خانه را در ذهن خود فضايي شاد و سالم بپندارد، انگاه واكنش او نسبت به طلاق حادتر و جدي تر خواهد بود. از سوي ديگر كودكاني كه مي دانند خانه آنها پيش از طلاق داراي محيط چندان خوشايندي نيست، شايد در ذهنشان بتوانند به اين نتيجه دست پيدا كنند كه طلاق راه حل مشكل والدينش مي باشد. همچنين توصيه مي شود مشاجرات خانوادگي در حضور كودك انجام نشود چراكه در غير اينصورت او از رشد عاطفي و درك منطقي محروم مي ماند.
جنسيت كودك
كودكان در صورتيكه نتوانند نيازهاي عاطفي خود را در محيط خانه برآورده سازند، به سمت مربي و يا معلم خود متمايل مي شوند، كاري كه براي دخترها خيلي راحت تر از پسر هاست. با توجه به مطالعات انجام شده در اين زمينه، مي توان گفت تاثيرات سوء طلاق بر روي فرزندان پسر خيلي بيشتر از دختران است چراكه معمولا در جريان جدايي، پسرها مجبور مي شوند از فرد همجنس خود كه نقش الگو را برايشان بازي مي كرده، جدا شوند. عكس العمل فرزندان پسر به اين قضيه شامل موارد زير مي باشد: 1) در مقايسه با فرزندان دختر از نظر اجتماعي سطح پاييني از توانايي ها را از خود بروز مي دهند (پسرها اغلب متوقع، ناسازگار، پرخاشگر، نابالغ، و داراي مشكلات دروني شخصي بيشتري خواهند شد)؛ 2) تنبيهات و تعارضاتي كه از طرف والدين نسبت به فرزندان اعمال مي شود، در مواجهه با فرزند پسر شديد تر است؛ 3) مشكلاتي براي پسران در رابطه با مدرسه، ابراز خشونت، مخالفت با جمع، و عمل بر طبق انگيزه هاي آني در آنها ايجاد مي شود كه به وفور در آنها قابل مشاهده خواهد بود.
ارتباط ميان پدر و مادر
مهم ترين فاكتور براي ارزيابي ميزان حاد بودن ضربه اي كه از جانب طلاق متوجه فرزندان مي شود، در ارتباط مستقم با مشاجرات و دعواهاي خانوادگي است.
ازدواج مجدد:
هر چند ازدواج مجدد والدين، مي تواند پشتوانه خوبي هم از نظر مالي و هم از حيث حمايت و نظارت عاطفي را فراهم آورد، اما متاسفانه شواهد كمي در اين زمينه وجود دارد كه اثبات كند، ازدواج مجدد، مي تواند موفقيت و سلامت كودك را تضمين كند.
سن كودك:
تحقيقات نتايج مختلفي را در اين زمينه به فرد ارائه مي دهند كه در موارد بسياري با يكديگر متناقض هستند؛ اما به هر حال بايد اذعان داشت كه سن كودك در اين جريان، نقش مهمي را بازي مي كند.
سن كودك، نظريات احتمالي مختلفي را پيش رو قرار مي دهد:
نوزادان و كودكان نو پا
اگر چه اطلاعات كاملي در اين زمينه در اختيار نداريم، اما مسئوليت تمام امور به عهده خود والدين مي باشد. آنها بايد تعيين كنند كه فرزند، از نظر عاطفي با كداميك از آنها رابطه تنگاتنگ و شديد تري برقرار كرده. او در سني است كه به سرعت از محيط اطراف تاثير مي پذيرد، بنابراين نيازمند يك محيط كاملا امن و آرام است. والدين بايد سعي كنند رفتار خود را مانند گذشته ادامه دهند تا كودك متوجه تغيير خاصي نشده و به رشد سالم خود ادامه دهد. بايد توجه داشت كه اگر كودك ارتباط شديد تري با مادر داشته باشد و مادر از نظر فيزيكي در دسترس نباشد ( محصل يا شاغل باشد ) اين مورد مي تواند نتايج نه چندان مطبوعي را به همراه داشته باشد. بررسي هاي علمي گوياي اين مطلب هستند كه پس از طلاق، برخي از نوزادان برخي از توانايي هاي قبلي خود را از دست مي دهند؛ (به عنوان مثال توانايي كنترل ادرار، تمايل به بغل شدن) اين كودكان حالاتشان دائما در حال تغيير است و به نظر مي رسد كه از چيزي مي ترسند. همچنين ممكن است با مشكلاتي در غذا خوردن و خوابيدن نيز مواجه شوند.
سن 3-9
در اين سن چون كودكان هنوز وارد مدرسه نشده و با محيط جمعي آشنايي زيادي ندارند، ( به ويژه از سن 3 تا 6 سالگي ) افكار آنها ماهيت خود محوري دارد و خودشان را در مركز تمام اتفاقات زندگي قرار مي دهند، به همين دليل در تصوراتشان، خود را مقصر اصلي طلاق فرض مي كنند و دائما در حال سرزنش كردن خود هستند. در حاليكه خودشان را مقصر فرض مي كنند، همزمان اين قدرت را نيز به خود مي دهند كه دو مرتبه پدر و مادر را مجددا كنار هم بياورند؛ به عنوان مثال با خود تصور مي كنند كه: اگر من بچه خوبي باشم، پدر، دوباره به خانه بر مي گردد. انفصال عاطفي و احساسي كودك چه از پدر و چه از مادر بسيار دشوار است و اگر دقيق تر به قضيه نگاه كنيم متوجه مي شويم كه بدترين جاي طلاق هم همين قسمت مي باشد. در اين سن، كودك روزنه هاي اجتماعي كمتري دارد تا بتواند در صورت نياز به آنها پناه ببرد. نقش والدين در چنين مواقعي به بالاترين ميزان خود مي رسد. هر چند اين گروه سني نسبت به گروه قبلي از توانايي درك بالاتري برخوردار است و راحت تر مي تواند مشكلات را تحليل و بررسي نمايد، اما بازهم به مثابه درك و فهم خود، غم و غصه و اندوه بيشتري را تجربه خواهد كرد. در چنين مواقعي افسردگي در اين كودكان به وفور زياد مي شود. هر چه سن كودك در اين گروه بالاتر برود، بيشتر مي تواند از افكار خودمحورانه فاصله بگيرد؛ اما هر چه سن او به 3 سالگي نزديك تر باشد، سرزنش هاي فردي بيشتر شده و خودش را عامل اين طلاق مي داند؛ هر چه بزرگتر شود، سعي مي كند تا با استدلالهاي شخصي، يكي از طرفين و يا هر دوي آنها را مقصر بداند.
9 سالگي به بعد
در اين سنين، فرزندان ديگر نسبتا به راحتي قادر به تشخيص محيط ناخوشايند خانه هستند. البته طلاق در نظر آنها امري كاملا غريب الوقوع مي نمايد و بالطبع تحت تاثير آسيب هاي شديد رواني و اجتماعي قرار مي گيرند. هر چه كودك بزرگتر شود، دوستان و مدرسه مي توانند از نظر اجتماعي بيشتر به او كمك كنند. خودش هم بهتر مي تواند از پشتيباني هاي عاطفي والدين، براي رسيدن به خواستهايش، بهره بگيرد. والدين بايد بدانند كه هر چه فرزندان بزرگتر مي شوند و به مرحله اي مي رسند كه نوبت برقراري روابط صميمي با جنس مخالف است، همواره با ترس جلو مي روند و هميشه توانايي هاي خود را زير سوال مي برند كه آيا مي توانند رابطه را حفظ كنند يا خير.
تاثيرات روانشناختي طلاق بر روي كودكان
بر خلاف والدين، بچه ها به هيچ وجه نمي توانند خودشان را آماده كنند تا از محيط خانوادگي خارج شوند. براي بيشتر بچه ها زندگي كردن با يكي از والدين تنها به معناي مردن نفر دوم است. پژوهشگراني با نام هاي "آماتو" و "كيت" در تحقيقاتي كه در سال 1991 انجام دادند، به اين نتيجه دست پيدا كردند كه : "فرزنداني كه مرگ يكي از والدين خود را تجربه مي كنند، خيلي راحت تر مي توانند نسبت به كودكاني كه قرباني طلاق شده اند، با قضيه كنار بيايند." هم پدر و هم مادر بايد خودشان را آماده پذيرايي از افكارهاي كوكشان مبتين بر مردن ديگر شريك زندگي كنند. ممكن است كودك پيش از طلاق ارتباط عاطفي شديدي را با يكي از والدين خود برقرار كرده باشد؛ حال اگر شخصي كه فرزند از نظر عاطفي به او دلبستگي شديدي دارد، پس از جدايي نقش كمرنگتري را در پرورش او ايفا كند و همچنين فرد ديگري كه بيشتر اوقات دركنار فرزند باقي مي ماند اعمال نفر ديگر را خوار كرده و شخصيت او را در نظر كودك تحقير نمايد صرفا با اين كار خود موجبات ناراحتي كودك را فراهم مي آورد. برخي احساست عمومي در چنين كودكاني عبارتند از: 1)انكار و تكذيب؛ 2)احساس باخت؛ 3) اضطراب؛ 4) ناسازگاري؛ 5) تنهايي؛ 6)خشونت؛ 7) نداشتن ثبات قدم؛ 8) مظالم بدني ( نظير: سردرد، بي اشتهايي، حالت تهوع، استفراغ و اسهال)
مشكلات رفتاري مشترك در فرزندان طلاق
طلاق و مسائل روان شناختي كه همراه با ان وارد زندگي مي شوندف موجب ميشوند تا كودك يك سري حالات غير متعادل را از خود بروز دهد. سوء رفتار و بي انضباطي در خانه و محل تحصيل افزايش پيدا مي كند. رفتارهاي نامتعارفي كه بايد مراقب آنها بود به شرح زير مي باشند:
مشكلات تحصيلي
پرخاشگري در مقابل والدين (به عنوان مثال زماني كه براي ديدار يكي از والدين [كه مراقبت او را به عهده ندارد] مي روند، موقع برگشت به خانه بهانه جويي مي كنند)
مصرف الكل و مواد مخدر
گرايش به برقراري رابطه جنسي
تاثيرات دراز مدت احتمالي
در حاليكه طلاق براي تمام كسانيكه درگير آن مي شوند، بسيار دردناك مي باشد، تحقيقات دراز مدت در اين رابطه نشان داده اند كه گذر زمان نقش مثبتي را در اين زمينه ايفا مي كند. تاثيرات سوء آغاز طلاق، پس از دو سال تقريبا مي توانند به دست فراموشي سپرده شوند و شرايط به حالت عادي بازگردد. با اين حال بازهم مشكلات احتمالي مداومي حتي تا سال هاي متمادي پس از طلاق نيز ادامه خواهند داشت. هر چه درگيري ميان والدين بيشتر باشد، مشكلات پش از طلاق نير مدت زمان بيشتري مي طلبند تا به دست فراموشي سپرده شوند. از اين نوع مشكلات مي توان به اين موارد اشاره داشت: 1) عدم توانايي كودك در برقراري رابطه با والدين؛ 2) درصد بالاي مشكلات رفتاري؛ 3) درصد احتمالي بالاي اخراج از مدرسه
تحصيلات:
تحقيقات معين مي كنند كه احتمال ترك تحصيل فرزندان طلاق نسبت به كودكاني كه در كنار پدر و مادر زندگي مي كنند، بيشتر است. اين حقيقت در مورد خانم ها بيشتر از آقايون صحت دارد. فرضيه بر اين است كه آنها از نظر مالي كمتر از طرف والدين حمايت مي شوند كه اين امر تاثير مخرب تري بر روي خانم ها دارد تا آقايان. تحصيلات پايين به نوبه خود مشكلات بسيار بزرگتر و جدي تري را در آينده براي فرد به وجود مي آورند.
مشكلات بستري
در نتيجه طلاق برخي از كودكان در زمان بزرگسالي در ربطه خود با جنس مخالف و ديگر روابط رمانتيك خود دچار مشكل مي شوند. به دليل تجربه طلاق در زندگي خانوادگي، آنها هميشه با اين ترس زندگي مي كنند كه امكان خيانت وجود دارد، و تصور مي كنند كه "الزام به سرسپردگي" از نظر ماهيت، امر بي معنايي است.
مداخله
سن و درمانهاي پزشكي
براي كودكان پيش دبستاني مداخله پزشكي بايد از طريق گردآوري و نماياندن نقش خانواده براي كودك به مرحله اجرا در آيد. در جلسات بايد با كودك گفتگو شود و جايگاه اصلي او را در ذهنش تثبيت كنند. همچنين بايد به والدين گفت كه توانايي ها تعليم و تربيتي خود را افزايش داده و از مشاجره هاي گاه و بي گاه پرهيز نمايند. كودكان در اين سن معمولا هيچ تمايلي به صحبت كردن در مورد طلاق و جدايي از خود نشان نميدهند؛ بنابراين بايد در مورد اين موضوع بطور غير مستقيم با آنها صحبت كنيد. به عنوان مثال (من بچه اي را مي شناسم كه از جدا شدن پدر و مادرش، احساس ناراحتي مي كند.) به احتمال زياد تاثيرگذاري با اتكا به چنين شيوه اي مثمر ثمرتر خواهد بود. اما با بچه هاي بزرگتر، بايد بطور مستقيم رفتار نمود. در سنين بالاتر بچه ها راحت تر مي توانند خوب و بد را از هم تشخيص داده و احساسات خود را با طرف مقابل در ميان بگذارند.
معالجه گروهي
در اين بخش بچه ها با بچه هاي ديگر و به همراه يك مشاور در كنار هم مي نشينند و صحبت مي كنند. در طول جلسه بچه ها تجربيات و احساسات خود را مطرح مي كنند؛ مشاور آنها را با راه حل هاي متفاوت و تكنيك ها نوين حل مشكل آشنا مي كند و همچنين مي توانند از حمايت و پشتيباني همسالان خود نيز بهرمند شوند.
مسئوليت مشترك
اگر پدر و مادر بتوانند بدون جر و بحث و مشاجره هر دو با هم مسئوليت نگهداري از فرزند خود را به عهده بگيرند، آنگاه پژوهشگران معتقدند كه اين كار هم به نفع والدين است و هم به نفع كودك. با يك چنين برنامه ريزي كودك هم از نظر مالي و هم از نظر اقتصادي تحت حمايت مكفي قرار خواهد گرفت.
ساير منابع كمكي
متخصصان سلامت رفتاري تعليم ديده اند كه چگونه با كودكان و نوجوانان به منظور حل مشكلات روحي و اجتماعي وارده از سوي طلاق ارتباط برقرار كنند. ساير مواردي كه مي توانيد از طريق آن حمايت شويد عبارتند از: روانشاس، مشاور، مامور اجتماعي، روان درمانگر، مشاور مدرسه، معلم، پزشك خانوادگي، پزشك اطفال، عالم مذهبي، بيمه و مراكز خدمات رساني، مراكز بهزيستي، خدمات اعصاب و روان و...مي باشند .
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید: