مقدمه
بيماري هاي رواني از بدو پيدايش بشر وجود داشته و هيچ فردي، از هيچ طبقه اقتصادي ـ اجتماعي خاصي، در مقابل آن ها مصونيت نداشته و خطري است كه بشر را مرتبا تهديد ميكند. خوشبختانه نهضت بهداشت رواني در نيم قرن اخير، افكار غلط و خرافات در مورد اين بيماري ها را كنار گذاشته و نشان داده كه اوّلا بيماري هاي رواني، قابل پيشگيري بوده و ثانيا در صورتيكه مانند ساير بيماري ها به موقع تشخيص داده و تحت درمان قرار گيرند به همان نسبت از مزمن شدن و عوارض آن ها كاسته خواهد شد. در راستاي همين ايده, بهداشت رواني كه جزئي از بهداشت عمومي محسوب مي شود به پيگيري موارد زير مي پردازد:
· افزايش سطح بهداشت رواني از طريق ارتقاء آگاهي هاي جامعه در مورد بيماري هاي رواني
· شناسايي و تشخيص زودرس اختلالات رواني و درمان آن ها
· پيشگيري از عوارض و عود بيماري و توانبخشي بيماران
· پيشگيري از بروز بيماري هاي رواني از طريق پيشگيري و درمان بيماري هاي جسمي
تاريخچه
در حقيقت بهداشت روان را ميتوان يكي از قديمي ترين موضوعات به شمار آورد. زيرا بيماري هاي رواني از زمان هاي قديم وجود داشته, بطوريكه
بقراط در حدود 400 سال قبل از ميلاد عقيده داشته كه بيماران رواني را مانند بيماري جسمي بايد درمان كرد. تقريبا از سال 1930 يعني بعد از تشكيل اوّلين كنگره بين المللي بهداشت روان بود كه اين رشته بصورت جزئي از علوم پزشكي درآمد و سازمان هاي روانپزشكي و مراكز پيشگيري در كشورهاي مترقي يكي بعد از ديگري فعاليت خود را شروع كردند.
در سال 1930 اوّلين كنگره بين المللي بهداشت روان با شركت نمايندگان پنجاه كشور در واشنگتن تشكيل شد و مشكلات رواني كشورها و مسائلي از قبيل تاسيس بيمارستان ها, مراكز درمان سرپائي, مراكز كودكان عقب مانده ذهني و نظاير آن مورد مطالعه قرار گرفت. ولي در 18 سال بعد يعني در سال 1948 در سومين كنگره بين المللي بهداشت روان كه در لندن تشكيل شد اساس فدراسيون جهاني بهداشت روان بنيان گذاري شد و در همان سال اين فدراسيون به عضويت رسمي سازمان يونسكو و سازمان بهداشت جهاني درآمد بطوريكه سازمان جهاني بهداشت در ژنو نقش رهبري رسمي فدراسيون جهاني بهداشت روان را به عهده گرفت. از آن تاريخ به بعد هر سال يك جلسه بين المللي و هر چهار سال يكبار كنگره جهاني تشكيل شده و مي شود. در نتيجه تلاش و كوشش هاي پيگير روز 18 فروردين مطابق با هفتم آوريل روز جهاني بهداشت اعلام گرديده در سراسر جهان مسائل بهداشتي كشورها مورد بررسي قرار ميگيرد. از مسئولين بهداشتي كشورهاي مختلف خواسته شده تا برنامه هاي بهداشت رواني را جزء برنامه هاي بهداشت عمومي قرار دهند.
در كشور ايران نيز عليرغم آنكه از زمان
محمدبن زكرياي رازي و بعد,
ابوعلي سينا به بيماران رواني (ديوانگان آن زمان) توجه داشته و براي آنها از دستورات مختلف داروئي و روش هاي گوناگوني همچون تلقين استفاده ميكردند, ولي بطور رسمي در سال 1336 برنامه هاي روانشناسي و بهداشت روان از راديوي ايران آغاز شد و در سال 1338 اداره بهداشت رواني در اداره كلّ بهداشت وزارت بهداري وقت، تشكيل گرديد. اگرچه از سال 1319 تدريس بيماري هاي روانپزشكي دانشگاه تهران آغاز شده بود با قبول استراتژي P.H.C توسط جمهوري اسلامي ايران و ايجاد شبكه هاي بهداشتي درماني, در كشور, موضوع بهداشت روان به منزله جزء نهم خدمات اوّليه بهداشتي پذيرفته شد و در حال حاضر نيز از موضوعات بسيار ضروري در كشور, مورد توجه قرار دارد.
تعريف بهداشت روان
بهداشت روان علمي است براي بهتر زيستن و رفاه اجتماعي كه تمام زواياي زندگي از اوّلين لحظات حيات جنيني تا مرگ اعم از زندگي داخل رحمي, نوزادي, كودكي تا نوجواني, بزرگسالي و پيري را در بر ميگيرد. بهداشت روان، دانش و هنري است كه به افراد كمك ميكند تا با ايجاد روش هايي صحيح از لحاظ رواني و عاطفي بتوانند با محيط خود سازگاري نموده و راه حل هاي مطلوب تري را براي حل مشكلاتشان انتخاب نمايند.
تعريف سازمان جهاني
بهداشت روان، عبارتست از: قابليت ارتباط موزون و هماهنگ با ديگران, تغيير و اصلاح محيط فردي و اجتماعي و حل تضادها و تمايلات شخصي به طور منطقي, عادلانه و مناسب. نتيجه آنكه مفهوم بهداشت رواني عبارت خواهد بود از
تامين رشد و سلامت رواني فردي و اجتماعي، پيشگيري از ابتلاء به اختلال رواني, درمان مناسب و بازتواني آن.
ويژگي هاي افرادي كه از نظر رواني سالم هستند
· اين افراد نسبت به خود آرامش دارند يعني به طور نسبتا معقولي احساس امنيت و كفايت دارند
· توانائي هاي خود را در حد واقعي خود ارزيابي ميكنند, نه بيشتر و نه كمتر
· به خود احترام ميگذراند (Self- respect) و كمبودهاي خود را مي پذيرند
· به حقوق ديگران احترام مي گذارند
· ميتوانند به ديگران علاقمند شوند و آن ها را دوست بدارند
· ميتوانند احترام و دوستي ديگران را جلب كنند
· ميتوانند نيازهاي زندگي خود را برآورده سازند و براي دشواري هايي كه زندگي آنها پيش مي ايد راه حلّي پيدا كنند. آنها قادرند خود بينديشند و تصميم بگيرند
· قادرند مسئوليت هاي روزمرة خود را با برگزيدن اهداف معقول پيش ببرند
· تحت تاثير عواطف, ترس, خشم, عشق يا گناه خود بطوري قرار نميگيرند كه زندگيشان پريشان شود.
چند نشانه هشدار دهنده براي ضعف رواني
· احساس نگراني دائمي
· ناشادي دائمي به علل ناموجّه
· از دست دادن آسان تعادل رواني در بيشتر اوقات
· بي خوابي مكرر
· افسردگي و سرخوشي متناوب بصورت ناتوان كننده
· احساس بي علاقگي و تنفّر دائمي نسبت به مردم
· آشفتگي زندگي
· عدم تحمل دائمي فرزندان
· همواره خشمگين و بعد دچار پشيماني شدن
· ترس بي جهت دائمي
· دائما حق را به جانب خود دادن و ديگران را ناحق شمردن
· احساس درد و شكايت هاي بي شمار بدني كه علّتي براي آن پيدا نمي شود.
به عقيده
دكتر منينگر اگر شخصي وجود يكي از علائم فوق را در خود قطعي بداند بايد به او كمك شود.
جمعيت هاي آسيب پذير (High Risk) در بهداشت روان
گرچه بهداشت روان به مفهوم گفته شده, خود را در برابر تمام بيماران و همه افراد سالم متعهد ميبيند اما گروه ها و جمعيت هايي نيازمندي بيشتري داشته و آسيب پذيري زيادتري از نظر بهداشت روان دارند. اين افراد عبارتند از: بيماران و معلولين رواني, عقب ماندگان ذهني, بيماران صرعي, سالمندان, معتادان, بيكاران, نيازمندان اقتصادي, كودكان و نوجوانان, زنان باردار, جدا شده و داغديده, افراد بي سرپرست, زندانيان . . . و مهاجران.
اهميت بهداشت روان
پيشرفت صنعت و تكنولوژي, قدرت و ثروت را افزايش داده ولي امكان زندگي با آرامش و صلح و اطمينان را از انسان سلب كرده و در حقيقت "كيفيت فداي كميت" شده و اعتدال و تناسب كنار رفته و بيماري هاي عصبي ـ رواني و روان تني، جانشين آن شده است. بطوريكه آمار نيز حكايت از افزايش شيوع بيماري هاي رواني دارد و علل مختلفي را براي اين افزايش شيوع بر شمرده اند كه به مهمترين آنها اشاره ميگردد:
علل افزايش شيوع بيماري هاي رواني
· بيماري هاي رواني مانند بيماري هاي جسمي كشنده نيستند و در نتيجه, مبتلايان به اين نوع بيماري ها روي هم انباشته مي شوند و احتياج بيشتري جهت درمان سرپائي, بستري شدن و تخت بيمارستاني پيدا ميكنند.
· عدم درك از نحوه شروع و طولاني مدت بودن بيماري در نتيجه عدم اطلاع از بيماري, درمان به موقع انجام نميشود كه همين امر باعث مزمن شدن بيماري گشته و بيماري غيرقابل علاج ميگردد
· عدم برنامه صحيح و اطلاع كافي از روش هاي پيشگيري و درماني كه خود باعث انباشته شدن و ازدياد اين نوع بيماران ميگردد
· برحسب برآورد سازمان جهاني بهداشت امروزه 25% مردم جهان دچار يكي از انواع اختلالات رواني ـ عصبي ـ رفتاري هستند. (به جز اعتياد به مواد مخدر, الكل و ساير موارد).
ناتواني و از كارافتادگي (disability) ناشي از بيماري هاي رواني، اغلب شديد و طولاني است و بار سنگيني بر بيمار, خانواده و جامعه تحميل ميكند. بطور كلي 6/10% بار كلي بيماري ها (Global Burden of Diseases) مربوط به بيماري هاي رواني است و با محاسبه سال هاي تقريبي ناتواني در طول عمر (Disability Adjusted life years: Daly) اين رقم به 28% افزايش مييابد.
لازم به توضيح است كه در مطالعه بار جهاني بيماري ها بر روي ميزان ناتواني ايجاد شده توسط بيماري ها تاكيد ميگردد. مثلا آيا مرگ و ميرها ارزش يكساني دارند, يعني مرگ يك فرد 80 ساله با مرگ يك فرد 25 ساله فرق نميكند؟ آيا فشاري كه از طريق بيماري ها بر فرد و خانواده وي وارد مي ايد يكسان است؟ ميزان ناتواني ايجاد شده توسط يك بيماري چقدر است؟
اين بررسي نشان داده كه در طول دو دهه آينده بيماري هاي رواني بعنوان اولويت عمده بهداشتي كشورهاي جهان خواهد بود. بطوريكه هم اكنون از 10 بيماري عمدهاي كه سبب ناتواني ميشوند 4 بيماري مربوط به اختلالات رواني است : افسردگي يك قطبي (7/10)، اختلال خلقي دو قطبي (3%), اسكيزوفرني (6/2%)، وسواس (2/2%) (جدول 1)
جدول 1 ـ ده علت اصلي ناتواني در سطح جهان
رديف علت فراواني (به ميليون) درصد
1 افسردگي يك قطبي 8/50 7/10
2 كم خوني فقر آهن 22 7/4
3 سقوط 22 7/4
4 استفاده از الكل 8/15 3/3
5 C.O.P.D 7/14 1/3
6 افسردگي دو قطبي 1/14 3
7 ناهنجاري مادرزادي 5/13 9/2
8 استئوآرتريت 3/13 8/2
9 اسكيزوفرني 1/12 6/2
10 Obsessive compulsive Disorders 2/10 2/2
ميزان شيوع اختلالات رواني در ايران در مناطق مختلف از 9% تا 36% متغير است. طبق مطالعات, 3% از بيماران رواني و 6/1% از جمعيت 15 سال به بالا به نحو شديدي, از لحاظ رواني بيمار بوده و به درمان جدّي روانپزشكي نياز داشته اند. 3/15% از اين گروه سني بيماري هاي خفيف رواني و 6/26% مسائل عاطفي مختلف داشته اند.
انواع بيماري هاي رواني
1 ـ بيماري هاي عمده يا روان پريشي (Psychosis) :
·
روان گسيختگي (schizophrenia): شكاف شخصيت و عدم احساس واقعيت
·
افسردگي ـ سرخوشي (Manic- depressive): افسردگي ژرف و هيجان شديد نوسان دار
·
سوء ظن شديد و هذيان (paranoia): سوء ظن بي دليل به همه چيز در چارچوب توهّم
2 ـ بيماري هاي غير عمده :
·
روان نژندي يا نوروز: از دست رفتن توانايي واكنش هنجار در برابر موقعيت هاي گوناگون زندگي
·
اختلالات شخصيتي: ناشي از تجربيات اسف انگيز دوران كودكي
علل بيماري هاي رواني
بيماري هاي عضوي: آرتريواسكلروز عروق مغزي، سرطان ها، بيماري هاي متابوليك، برخي بيماري هاي نرولوژيك، بيماري هاي غدد درون ريز، بعضي از بيماري هاي مزمن، صرع و ...
وراثت: در كودكي كه پدر و مادرش هر دو روان گسيخته اند, احتمال ابتلاء به روان گسيختگي 40 برابر بيشتر از كودكانيست كه پدر و مادر سالم دارند.
عوامل محيطي و اجتماعي: نگراني ها، تنش هاي عاطفي، ازدواج هاي اجباري، گسستگي خانواده، فقر، شهرنشيني، صنعتي شدن جامعه، مهاجرت، عدم امنيت اقتصادي، طرد شدن، از ياد رفتن، ظلم و ...
ساير عوامل محيطي :
ـ سمومي مثل جيوه، دي اكسيد كربن، منگنز، قلع، تركيبات سرب و غيره
ـ داروهايي مثل باربيتورات ها، گريزوفولوين، الكل و غيره
ـ مواد تغذيهاي مثل كمبود ويتامين و پيريدوكسين، كمبود يُد و غيره
ـ عفونت ها مثل سرخك، سرخجه و عفونت هاي پيرامون زايماني كه بر تكامل مغزي تاثير دارند
پرتوتابي در هنگام تكامل عصبي
حوادث و تصادفات
نقش مذهب:
در سال هاي اخير مطالعات متعددي در رابطه با مذهب و اهميّت آن در تامين بهداشت رواني در جاي جاي دنيا صورت گرفته است. طي مطالعه اي كه در منطقه
كاروليناي شمالي آمريكا در مورد رابطة تعلّق هاي مذهبي با افسردگي اساسي در گروه هاي مختلف مذهبي انجام شده، مشخص گرديده است كه در گروهي از مسيحيان به نام
پنتاكستال ها كه ظاهرا رفتارهاي انزواگرايانه اجتماعي دارند شيوع افسردگي اساسي بيشتر از ديگر گروه هاي جامعه است. طي مطالعه ديگري در زنان مسنّ مبتلا به شكستگي لگن مشخص گرديد كه شيوع و شدت افسردگي و عوارض رواني ناشي از شكستگي لگن در زناني كه داراي اعتقادات مذهبي هستند به مراتب كمتر بوده و وضعيت حركتي بهتري در اين زنان مشاهده مي شود. ضمنا در مطالعات غربالگري علايم افسردگي در دانش آموزان دبيرستاني شهرهاي مختلف كشور نيز در افراد با درجة بالاي عقايد مذهبي و مقيّد به انجام فرايض ديني، ميزان افسردگي به صورت معني داري كمتر بوده كه همگي اين مطالعات و بسياري از پژوهش هاي ديگر، حاكي از
تاثير مثبت و آرامبخش ايمان مذهبي متعادل همراه با نگرش مثبت اجتماعي در تامين سلامت رواني و به همراه آن كاهش افسردگي، مي باشد.
اولويّت ها
ي بهداشت رواني
پيشگيري و مبارزه با بيماري هاي افسردگي, اسكيزوفرني, زوال عقل, عقب ماندگي ذهني, صرع و همچنين مبارزه با خودكشي از اولويّت هاي بهداشت رواني است. به همين دليل به وضعيت اين موارد در ايران اشاره ميكنيم:
1ـ افسردگي: شيوع افسردگي در ايران حدود 7/7% جمعيت 15 ساله به بالا است و بنابراين در هر مقطعي از زمان حداقل حدود 5 ميليون نفر دچار اين بيماري هستند.
2ـ اسكيزوفرني: وخيم ترين بيماري رواني محسوب مي شود. به ويژه اين كه اين بيماري در سنين نوجواني و جواني آغاز ميگردد و در اكثر موارد سير مزمن و مادام العمر دارد, شيوع اين بيماري حدود 1% است و بنابراين تعداد اين بيماران در ايران حدود 5/0 ميليون نفر مي باشد.
3 ـ زوال عقل (دمانس): با بالا رفتن سطح بهداشت عمومي و افزايش ميانگين سنّي جامعه تعداد موارد زوال عقلي بتدريج بالاتر خواهد رفت. در يكي از بررسي ها شيوع اين اختلال در ايران 25/0% ذكر شده است (حدود 150 هزار نفر)
4 ـ عقب ماندگي ذهني: شيوع آن حداقل 2 درصد و تعداد مبتلايان 000/200/1 نفر است كه حداقل 10% آنها دچار عقب ماندگي شديد هستند.
5 ـ صرع: ميتوان گفت كه شيوع بيماري صرع در جوامع مختلف به طور متوسط حدود 1% است كه در جوامع در حال توسعه بيشتر از جوامع توسعه يافته گزارش شده است. در گزارشي از يكي از مناطق ايران شيوع صرع گراندمال 2 % آمده است.
6ـ خودكشي: امروزه خودكشي سوّمين علّت مرگ در سنين 15 تا 30 سالگي را به خود اختصاص داده است. 95% افرادي كه اقدام به خودكشي ميكنند مبتلا به بيماري هاي رواني بويژه افسردگي هستند.
اهداف بهداشت روان
بطور كلي بهداشت رواني داراي چهار هدف اصلي است:
1 ـ خدماتي: ارائه خدماتي است، در جهت تامين سلامت فكر و روان افراد جامعه، پيشگيري از ابتلا به اختلالات رواني، بيماريابي، درمان سريع و پيگيري بيماران مبتلا به اختلالات عصبي رواني به طور سرپائي و يا بستري، كمك هاي مشاورهاي به افرادي كه دچار مشكلات رواني، اجتماعي و يا خانوادگي شده اند.
2 ـ آموزشي: عبارت است از آموزش بهداشت رواني به افرادي كه با بيماران رواني سرو كار دارند و همچنين آموزش بهداشت رواني همگاني و آشنا ساختن مردم جهت همكاري و استفاده از سرويس هاي موجود در صورت مواجهه با استرس ها و مشكلات رواني، ارائه مفاهيم و شناخت اختلالات رواني به دست اندركاران امر بهداشت در سطوح مختلف است.
3 ـ پژوهشي: شامل تحقيق در زمينه پيشگيري و نيز علل، نحوه شروع و درمان اختلالات رواني، عقب ماندگي ذهني، اعتياد و انواع انحرافات اجتماعي بوده كه جايگاه اين پژوهشها ميتوان در مدارس، دانشگاه ها، سربازخانه ها، مراكز قضائي و انتظامي، كارخانجات، درمانگاه هاي عمومي، مراكز بهداشتي درماني و نظاير آن باشد.
4 ـ طرح و برنامه ريزي بهداشتي: شامل برنامه ريزي درباره ايجاد گسترش مراكز جامع روانپزشكي منطقهاي، مراكز بهداشت مادر و كودك و تنظيم خانواده، مراكز كودكان استثنايي، مراكز ارائه خدمات درمان هاي روانپزشكي و ايجاد هماهنگي بين برنامه هاي خدماتي، آموزشي و پژوهشي است.
پيشگيري از بيماري هاي رواني
1-پيشگيري اوّليه (سطح اوّل)
پيشگيري اوّليه عبارت است از كليه اقداماتي كه منجر به جلوگيري از بروز بيماري ميشود، مثل واكسيناسيون در طب عمومي، پيشگيري اوّليه در روانپزشكي به دليل چند عاملي بودن اتيولوژي بيماري ها به سادگي امكان پذير نيست و لذا هدف اصلي پيشگيري در اين سطح، مقاوم نمودن افراد جامعه و بويژه اقشار آسيب پذير در برابر اختلالات رواني از طريق مهار و كنترل ناهنجاري هاي ژنتيكي، وراثتي، محيطي و خانوادگي است. در حاليكه كليّه افراد جامعه گروه هدف را تشكيل مي دهند.، اهداف زير بطور اختصاصي در اين مرحله دنبال خواهد شد :
1 ـ تاثير شرايط محيطي و آلودگي هاي زيست محيطي، شرايط اجتماعي و اقتصادي بر سلامت روان
2 ـ نقش عوامل ژنتيكي در بروز اختلالات رواني
3 ـ پي آمد هاي اجتماعي ازدواج هاي خويشاوندي، زودرس و ازدواج با افراد حامل و ناقل ژن معيوب
4 ـ ارتباط بين وضعيت رواني، در دوران بارداري و سلامت روان كودك پس از تولد
5 ـ نيازهاي انساني در مراحل مختلف رشد ازجمله طفوليت، كودكي، نوباوگي، نوجواني، ميانسالي و سالمندي
6 ـ نقش اولياء و محيط خانواده در سلامت روان كودكان و نوجوانان
7 ـ نحوه رويارويي با عوامل اضطراب انگيز محيطي و اجتماعي
اهداف فوق از راه هاي زير قابل حصول است :
1- انجام تحقيقات سبب شناسي به منظور كشف نقش عوامل ژنتيكي، محيطي و خانوادگي در تخريب سلامت رواني افراد در جامعه
2 ـ همكاري بين تخصصي با متخصصين رشته هاي مختلف و همكاري بين بخشي با ارگان هاي ذيربط
3 ـ آموزش همگاني بهداشت رواني كليه اقشار
4 ـ همكاري مستمر با رهبران مذهبي و سياسي مردم
5 ـ مشاوره هاي خانوادگي و فردي و گروهي
6 ـ جلب همكاري و تشويق افراد جامعه در بهره برداري مطلوب از خدمات بهداشت روان
همانگونه كه قبلا نيز اشاره شد براساس مطالعات انجام شده در دانش آموزان شهرهاي تهران، كرج، يزد و اردكان، مشخص شده است كه مذهبي بودن دانش آموزان و خانواده هاي آنان رابطة معكوس و معني داري با بروز افسردگي دارد و بنابراين توجّه به عقايد معنوي و باورهاي مذهبي و التزام به احكام ديني در فضاي فرهنگي جامعه و خانواده ها نقش اساسي در پيشگيري اوّليه افسردگي و به دنبال آن تامين سلامت رواني دارد و به طور قطع يكي از سازوكارهاي اين پديده جملة روح افزاي
دل آرام گيرد به ياد خداي، مُلهَم از آيه شريفه قرآن “
اَلا بِذِكرِاللهِ تَطمَئِنُّ القُلُوب ”، ميباشد.
2ـ پيشگيري ثانويه (سطح دوّم)
هدف اصلي در اين مقطع جلوگيري از عوارض اختلالات رواني در افراد جامعه با تشخيص به موقع، درمان مناسب و زودرس و پيگيري منظم ميباشد.
انتظار مي رود اهداف زير در اين سطح پيشگيري برآورده شود :
1 ـ بيماريابي به منظور تشخيص سريع و به موقع علايم غيرعادي و يا رفتارهاي نامتعادل در افراد
2 ـ درمان فوري، زودرس و كامل، جهت رفع علايم سبك اختلالات در بين افراد شناسايي شده
3 ـ درمان نگهدارنده به منظور پيشگيري از بازگشت عوارض اختلالات تا حصول كامل بهبودي در بين افراد آسيب ديده جامعه
4 ـ پيشگيري از بروز علايم شديد در بين افراد مبتلا و ايجاد سازگاري بين آنها و خانواده
5- جلوگيري از بالارفتن ميزان عود و دفعات بستري
6- ارائه خدمات مراقبت.
اهداف فوق از طريق زير قابل حصول مي باشد :
1 ـ آموزش چهره به چهره افراد جامعه در خصوص نقش پيگيري به خصوص پيگيري الزامي در موارد سايكوز و صرع
2 ـ شناسايي افراد در مدارس، خانواده ها و محل كار آن ها جهت تشخيص و درماني به موقع
3 ـ ارائه خدمات درماني مناسب و به موقع از طريق فراهم آوردن امكانات و شرايط لازم (اورژاني، سرپائي و بستري)
4 ـ همكاري بين تخصص هاي مختلف بهداشتي درماني
5 ـ آموزش هاي لازم در جهت حذف باورهاي غلط و تعصبات نادرست مردم و اصلاح نگرش، دانش، و مهارت آنها در خصوص تفسير و تعبير اختلالات رواني، انتخاب درمان و نحوه برخورد با بيماران رواني، در خانواده، مدرسه، محل كار و اجتماع.
3 ـ پيشگيري ثالثيه (سطح سوّم)
هدف اصلي، پيشگيري از تداوم اختلالات رواني مزمن در بين مبتلايان و كاهش ناتواني هاي فردي، اجتماعي، شغلي و خانوادگي ناشي از آن ميباشد. براي دستيابي به اين هدف رعايت موارد زير الزامي است :
1 ـ شناسايي مبتلايان به اختلالات رواني مزمن
2 ـ حمايت از مبتلايان شناخته شده به منظور جلوگيري از عوارض احتمالي ناشي از اختلال، مانند خودكشي، اعتياد، فرار از منزل، فحشاء و ساير انحرافات اجتماعي، با درگير ساختن خانواده ها و ساير مراجع ذيربط
3 ـ اقدامات عملي براي بازتواني مبتلايان از طريق كاريابي، حمايت مالي و اشتغال در مراكز نيمه وقت
4 ـ ارائه خدمات مراقبت
5 ـ تاسيس واحد هاي نوتواني در بخش هاي روانپزشكي
6 ـ آموزش خانواده ها در نحوه برخورد با بيماران خود و مسئوليت پذيري آنها نسبت به بيماران.
برنامه كشوري بهداشت روان
برنامه كشوري بهداشت روان جمهوري اسلامي ايران در سال 1365 توسط كميتهاي متشكل از كارشناسان و صاحبنظران بهداشتي و بهداشت روان كشور و مشاور وقت بهداشت روان منطقهاي سازمان جهاني بهداشت تهيّه و تنظيم گرديد و در سال 1367 بعد از تصويب شوراي معاونين وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشكي به مرحله اجرا گذاشته شد. اهداف اين برنامه عبارت بودند از : فراهم آوردن خدمات بهداشت روان براي همه مردم با تأكيد بر قشرهاي آسيب پذير و محروم، ايجاد الگوي خدمات بهداشت روان سازگار با ساخت فرهنگي و اجتماعي و تشويق مشاركت جامعه در ارائه خدمات، افزايش آگاهي و مهارت هاي بهداشت روان در مردم، و تنظيم برنامه هاي مناسب براي آسيب ديدگان جنگ. اين برنامه شامل راهبردهاي خدماتي، اجرايي، اداري و ارتقاء بهداشت روان بوده، اما راهبرد محوري همان ادغام خدمات بهداشت روان در نظام مراقبت بهداشتي اوّليه (PHC) و به عبارت ديگر، در شبكه هاي بهداشتي درماني كشور با ويژگي هاي زير بود:
تمركز زدايي در فعاليت ها، اولويت دادن به پيشگيري، كاربرد سطوح خدماتي و نظام ارجاع، پيگيري مستمر و تأكيد بر مراقبت هاي سرپائي تا بستري در بيمارستان. بديهي است كه براي اين منظور مكانيسم هاي ذيل در نظر گرفته شد: ساده كردن مفاهيم اساسي بهداشت روان، شناخت نظام شبكه بهداشتي كشور، استفاده صحيح از كاركنان بهداشت عمومي، شناخت تأثير مثبت اجزاي بهداشت عمومي بر بهداشت روان و تقسيم وظايف برنامه در سطوح مختلف ارائه خدمات.
در نظام مراقبت هاي بهداشتي اوّليه در مناطق روستايي خانه بهداشت اوّلين واحد ارائه خدمات است كه اداره آن را بهورز بر عهده دارد. بهورزان تحت آموزش بهداشت روان قرار ميگيرند و وظيفه آموزش، شناسايي بيماران و ارجاع آنان به مركز بهداشتي درماني روستايي، پيگيري دستورات داده شده در مورد بيماران ارجاعي و ثبت و گزارش اطلاعات بيماران جديد و قديم را بعهده دارند. در مراكز بهداشتي درماني روستايي كه بر چند خانه بهداشت سرپرستي و نظارت دارند، يك پزشك عمومي و چند كاردان آموزش ديده فعاليت ميكنند. پزشك موارد ارجاعي از خانه هاي بهداشت را مي پذيرد و موارد مشكل را به سطح بالاتر ارجاع ميدهد كه عبارت است از سطح تخصصي شهرستان. در اين مركز كه معمولاٌ در پلي كلينيك بيمارستان عمومي شهرستان واقع است، روانپزشك يا پزشك عمومي دوره ديده و كارشناس بهداشت روان، علاوه بر آموزش و نظارت بر مراكز بهداشتي درماني روستايي، مورد ارجاعي را ميپذيرد و موارد مشكل را به سطح بالاتر، ارجاع ميدهد. خدمات سطح تخصصي استان عمدتاً در بيمارستان ها و مراكز روانپزشكي استان و توسط روانپزشكان و روانشناسان، روان پرستاران و مددكاران اجتماعي انجام ميگيرد و در عين حال، مركز بهداشت استان، مسئوليت برنامه ريزي، اجرا، نظارت، ارزشيابي و پايش برنامه هاي بهداشت روان در كليّه شهرستان هاي استان را بر عهده دارد.
اما در مناطق شهري، اوّلين واحد ارائه خدمات، مراكز بهداشتي درماني شهري هستند كه درآن پزشكان عمومي بيماران را مي پذيرند و در صورت نياز آنان را به مراكز بالاتر ارجاع ميدهند.
براي فعال نمودن خدمات شهري، تأسيس پايگاه هاي بهداشتي واستفاده از رابطين داوطلب بهداشتي پيش بيني شده است اين رابطين وظيفه آموزش، شناسايي خانواده ها، جلب مشاركت مردم، تشويق و ارجاع خانواده هاي داراي بيمار به مراكز و پيگيري وضعيت بيماران تحت پوشش را بر عهده دارند.
پزشكان عمومي و مسأله بهداشت روان
در مناطق شهري اهميّت نقش پزشكان عمومي در شناسائي مسائل رواني مراجعه كنندگان و كم كردن بار بيماري ها، كمتر از نقش پزشكان عمومي مستقر در شبكه نبوده بلكه بيشتر هم ميباشد. بررسي هاي باليني نشان داده است كه شكايات اوّليه بيش از 80 درصد بيماران رواني، شكايات بدني است (از قبيل سردرد، تپش قلب، سوء هاضمه، ضعف، بي خوابي و غيره) به هين علت، نخستين مراجعه اكثر بيماران رواني، يعني نزديك به 80 درصد آنان به اطباي غير روانپزشك وترجيحا به پزشكان عمومي است. به علاوه حقيقت اين است كه اكثريت بيماراني هم كه علائم بارز بيماري آن ها علائم روانشناختي است، مراجعه به اطباي عمومي را به مراجعه مستقيم، به روانپزشك ترجيح مي دهند از اينرو، نقش پزشكان عمومي در امر تشخيص زودرس و درمان به موقع و به جاي اختلالات رواني و در نتيجه نقش آنان در جلوگيري از اِزمان بيماري و كاهش هزينه هاي غيرضروري و حذف بستري شدن هاي بيمورد و مكرر كاملا مشهود است. لذا مشاركت فعال پزشكان عمومي در پياده كردن برنامه هاي بهداشت رواني از اهميّت خاصي برخوردار بوده و در اولويّت قرار دارد
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید: